داستان های بحارالانوار ، از علی‏آموز اخلاص عمل

در جنگ خندق هنگامی که علی (علیه السلام) عمروبن عبدود را بر زمین انداخت در کشتن او شتاب نشان نداد، مسلمانی که می‏خواستند هر چه زودتر وی کشته شود از درنگ حضرت ناراحت بودند و سخنانی درباره آن بزرگوار می‏گفتند.
حذیفه یمانی، از امام (علیه السلام) حمایت می‏کرد و پاسخ آنان را می‏داد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حذیفه فرمود:
آرام باش، علی (علیه السلام) علت درنگ کردن خود را بیان خواهد کرد.
وقتی که علی (علیه السلام) سر عمروبن عبدود را به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد حضرت فرمود:
یا علی! چرا در کشتن عمرو درنگ نمودی؟
عرض کرد: هنگامی که خواستم سرش را از بدن جدا کنم دشنام داد و آب دهان به صورتم انداخت، خشمگین شدم، ترسیدم که اگر او را در آن حال بکشم به خاطر تسلی خاطر و رضایت نفس خودم خواهد بود. لذا درنگ کردم تا خشمم فرو نشست، آنگاه تنها در راه خدا سر او را از تن جدا کردم.(39)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0