داستان های بحارالانوار ، اگر عاقلید
اسامه بن زید یکی از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کنیزی را به صد دینار خرید، به شرط این که پس از یک ماه، پولش را بپردازد.
پیامبر خدا فرمود:
آیا از اسامه تعجب نمیکنید که کنیزی را خرید بعد از یک ماه پولش را بپردازد! ان اسامة لطویل الامل: به راستی اسامه درای آرزوی دراز است!
سپس فرمود: سوگند که جانم در دست اوست، پلکهای چشمانم را از روی هم بر نمیدارم، مگر این که گمان کنم مهلت روی هم گذاشتن آنها برای من نباشد و پلکهایم را روی هم نمیگذارم مگر اینکه گمان کنم مهلت باز کردن آنها به من داده نشود و در این بین از دنیا بروم، و لقمهای در دهان نمیگذارم مگر آنکه گمان میبرم که به حلقومم نرسد و همان دم جان بسپارم. سپس فرمود:
یا بنی آدم ان کنتم تعقلون فاعدوا انفسکم من الموتی؛ ای فرزند آدم! اگر عاقلید خود را آمادهای سفر مرگ میکنید، سوگند به خدا! آنچه را که از جانب خدا وعده داده شدهاید، خواهید رسید و شما قادر بر جلوگیری آن نیستید(3).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
