داستان های بحارالانوار ، امام صادق در هالهای از عظمت
مالک بن انسامام اهل تسنن از فقهای مدینه بود. میگوید:
من خدمت امام صادق میرسیدم، پیوسته آن جناب به یکی از این سه کار اشتغال داشت:
یا در حال روزه بود.
یا مشغول عبادت بود.
و یا ذکر میگفت.
از بزرگترین عبادت کنندگان و پارسایان خدا ترس به شمار میرفت.
بسیار حدیث میگفت، خوش مجلس بود، همنشینی با او بهرهای فراوان داشت.
از آدابش این بود که وقتیقال رسول الله میگفت، آنچنان به هیجان میآمد که رنگش تغییر میکرد.
در یکی از سالها با امام به مکه رفتیم، از مدینه بیرون آمده، پس از احرام سوار بر مر کب شدیم، ما همه لبیک گفتیم، دیدم امام میخواهد لبیک بگوید اما آنچنان از خوف خدامی لرزد که نزدیک است از روی مرکبش روی زمین بیفتد. عرض کردم:
یابن رسول الله! لبیک بگویید، چارهای نیست باید گفت.
فرمود: چگونه جرات کنم بگویم:لبیک اللهم لبیک؟ : خداوند! آمدم، فرمانت را اجابت کردم.
آگاه میترسم خداوند در جواب من بگوید:لا لبیک و لا سعدیک: نه، خوش نیامدی، آن وقت من چه میتوانم بکنم.(104)
همین مالک بن انس میگوید:
ما رات عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد: چشمی ندیده، گوشی نشنیده و به قلب بشر خطور نکرده مردی با فضیلت تر از جعفر بن محمد!.(105)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
