داستان های بحارالانوار ، اول قرارداد سپس کار
سلیمان جعفری که یکی از ارادتمندان امام رضا علیهالسلام بود، میگوید:
برای کاری خدمت امام رفته بودم، چون کارم تمام شد خواستم به منزل خود برگردم، امام فرمود:
امشب نزد ما بمان!
در محضر امام به خانه او رفتیم، غلامان آن حضرت مشغول بنایی بودند امام در میان آنها غلامی سیاه را دید که از غلامان آن حضرت نبود، پرسید:
- این کسیت؟
عرض کردند:
- به ما کمک میکند به او چیزی خواهیم داد.
فرمود:
- مزدش را تعیین کردهاید؟
عرض کردند:
- نه، هر چه بدهیم راضی میشود.
امام برآشفت و بسیار خشمگین شد. من عرض کردم:
فدایت شوم چرا خودت را ناراحت میکنید؟
فرمود:
من بارها به اینها گفتهام هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آن که قبلاً مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد قبلی کاری انجام دهد اگر سه برابر به او مزد بدهی، خیال میکند مزدش را کم دادهای، اما اگر مزدش را قبلاً تعیین کنی وقتی مزدش را بپردازی از تو خشنود خواهد شد که به گفته خود عمل کردهای و اگر بیش از مقدار قرارداد چیزی به او بدهی هر چه کم و ناچیز باشد، متوجه میشود اضافه دادهای، سپاسگزار خواهد بود.(78)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
