داستان های بحارالانوار ، ای کاش میدانستیم
حبه عرنی میگوید:
من با نوف(41) شبی در حیاط دارالاماره کوفه خوابیده بودیم.
اواخر شب بود ناگهان دیدیم علی (علیه السلام) آهسته از داخل قصر بیرون آمد، وحشت فوق العاده حضرت را فرا گرفته، قادر نبود تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده، مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه میکند و آیات آخر سوره عمران را زمزمه میکند: ان فی الخلق السماوات و الارض واختلاف الیل و النهار لایات لاو الاالباب...(42)
چنان غرق مضامین این آیات شده بود و تلاوت آنها را تکرار میکرد از خود بی خود شده، گویا هوش از سرش پریده است.
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرامیده بودند و این منظره حیرتانگیز را نظاره میکردند. تا اینکه حضرت به بستر حبه نزدیک شد و فرمود: حبه خوابی یا بیداری؟
حبه: بیدارم یا امیرالمؤمنین! شما که با آن همه سوابق درخشان عبادت و پرهیزگاری، این گونه ترس از خدا داری، پس ما چه کنیم؟! وای به حال ما بیچارگان! اشک در چشمان حضرت موج زد و به شدت گریست. آنگاه فرمود:
ای حبه! همگی ما روزی در مقابل خداوند قرار میگیریم، باید پاسخگوی همه اعمالشان باشیم.
ای حبه! خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است.
سپس به نوف فرمود: ای نوف خوابی؟
نوف: نه یا امیرالمؤمنین! مدتی است به حال شما اشک میریزیم.
علی (علیه السلام) ای نوف! هر قطره اشکی که در این دنیا از خوف خدا گریه کنی، فردای قیامت چشمانت روشن خواهد شد.
ای نوف! هر قطره اشکی که از خوف خدا از چشم کسی بیرون آید دریاهای آتش را خاموش میکند.
ای نوف! بالاترین مقام از آن کسی است که از خوف خدا اشک بریزد و برای خدا دشمنی کند.
ای نوف! هر کس خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد، هیچ چیز را برای دوستی خدا ترجیح نمیدهد.
و هر کس هر چه را دشمن میدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنی جز نیکی به او نخواهد رسید. هر گاه به این مقام رسیدند آنگاه است که به حقیقت ایمانتان خواهید رسید.
پس از اندکی پند و نصیحت آن دو، فرمود: من آخرین جملهای که به شما میگویم: این است که خدا ترس باشید.
آنگاه حضرت از آن دو نفر گذشت و مشغول راز و نیاز و مناجات شد و میگفت:
خداوندا ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم، تو از من روی میگردانی، به من توجهی نداری یا به من لطف و عنایت داری؟
ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانی ام و کوتاهی کردنم از شکرگزاری در مقابل نعمتهایت، حالم در نزد تو چگونه است؟!
حبه میگوید: به خدا سوگند آن حضرت در همین حال - راز و نیاز ناله و گریه - بود تا آنکه سپیده صبح دمید.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
