داستان های بحارالانوار ، پرهیز از رشوه هدیه نما

و شکفتی از ماجرای عقیل آن است که شخصی(60) شب هنگام به نزد من آمد و ظرفی سر بسته پر از حلوا با خود آورد، حلوایی که آن را من دشمن داشتم و چنان از آن متنفر بودم که گویا با آب دهان مار سمی یا قی آن درست شده بود.چون برای هدفی نامشروع بود. به او گفتم:
آیا این هدیه است یا زکات، یا صدقه؟ که اینها همه بر ما اهل بیت حرامند.
گفت: نه زکات است نه صدقه بلکه هدیه است.
گفتم: مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین وارد شدی که مرا فریب دهی، یا نمی‏فهمی‏که از این راه مرا بفریبی. یا دیوانه شدی و هذیان می‏گویی؟
والله لو اعطیت الاقالیمه السبعه تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته: سوگند به خدا اگر افلاک هفت گانه را با آنچه در زیر آسمانها است به من بدهند که خدا را نافرمانی کنم، به این که پوست جویی را از دهان مورچه‏ای به ناروا بگیرم، هرگز چنین نخواهم کرد. و به راستی دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده‏ای دهان ملخی، پست‏تر و بی ارزش تر است. علی را با نعمت‏های فناپذیر و لذت‏های ناپایدار چه کاری است؟
به خدا پناه می‏بریم از خواب عقل، و بی خبر ماندن او از مفاسد دنیا، و زشتی لغزشها، و گمراهی ها، در تمام حالات، و تنها از او یاری می‏جوییم(61)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0