داستان های بحارالانوار ، پیامبر درشب نیمه شعبان‏

یکی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏گوید:
شبی، رسول خدا در منزل من بود، به آرامی از رختخواب من بیرون آمد، من گمان بردم که حضرت به منزل یکی دیگر از همسران خود رفت، ناگاه دیدم بر روی زمین به سجده افتاده و آنچنان به زمین چسبیده بود که گویی جامه‏ای بر روی زمین افتاده است. به آن حضرت نزدیک شدم، در سجده‏اش می‏گفت:
اصبحت الیک فقیرا، خائفا، مستجیرا، فلا تبدل اسمی، ولا تغیر جسمی، ولا تجهد بلایی، واغفزلی.
سپس سر از سجده برداشت، بار دیگر به سجده رفت و گفت: پروردگارا! جسم و جسدم در پیشگاهت به سجده افتاده، دل و قلبم به تو ایمان آورده، این دست‏های حاجت من است، با کارهایی که علیه خود انجام داده، ای پروردگار عظیمی که برای هر موضوع بزرگی به او امید هست بر من ببخش کار عظیم را، زیرا خطای بزرگ را نمی‏بخشد مگر پروردگار بزرگ.
سپس می‏گوید: دیدم پیامبر سر برداشت و مجدداً به سجده رفت و دعایی خواند، بعد از آن صورت خود را بر خاک نهاده و می‏فرمود: عفرت وجهی فی التراب و حق لی ان اسجد لک: پروردگارا صورت خویش را در مقابل تو به خاک می‏مالم و سزاوار است برای من که در پیشگاهت سجده کنم.
آن گاه که مناجات حضرت تمام شد، تصمیم گرفت به منزل برگردد، من دوان آمدم و به رختخواب رفتم و نفسم به شدت می‏زد. رسول خدا که متوجه نفس زدن من شد، فرمود:
چرا به این تندی نفس می‏زنی؟
گفتم: نزد شما بودم یا رسول الله.
فرمود: آیا می‏دانی امشب چه شبی است؟ اکنون نصف شب نیمه شعبان است که:
در آن، روزی‏ها تقسیم می‏شود.
عمرها نوشته می‏شود.
حاجیان خانه خدا ثبت می‏شوند.
ملائکان آسمان به سرزمین مکه نازل می‏شوند.
خداوند انسان‏ها را می‏بخشد، جز آنان که:
1- مشرک اند.
2- بداخلاق اند.
3- قاطع رحم اند.
4- شرابخوار و اصرار کنندگان بر گناهند.(18)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0