داستان های بحارالانوار ، تهمت نابخشودنی
جاسوس هشام این ماجرا را به او گزارش کرد، هشام به جای این که از پیروزی مسلمان خوشحال گردد، از نفوذ علمی و معنوی آن حضرت بیش از پیش احساس خطر کرد و از راه ظاهر سازی که به حضرت ارادتمند است، هدیهای برای امام فرستاد، در ضمن دستور داد هر چه زودتر از شام بیرون رفته و به سوی مدینه حرکت کند.
هشام برای شکستن شخصیت و هیمنه امام باقر (علیه السلام) که در پیروزی علمی در شام درخشیده بود، تهمت نابخشودنی به امام زد و برای برخی فرماندارانش نوشت:
امام باقر و فرزندش هر دو جادوگرند و در ادعای اسلام دروغ میگویند. هنگامی که آنان را به طرف مدینه فرستادم، نزد کشیشان رفتند، تمایل به نصرانیت نموده از اسلام برگشتند و دین نصرانیت را پذیرفتند.
ولی من به خاطر خویشاوندی که با پیغمبر دارند از کیفر آنان چشم پوشیدم. وقتی نامه من به شمار رسید اعلام کنید که هر کس به آنها چیزی بفروشد و سلام دهد یا کمکی نماید، خون او هدر است. زیرا که آنان مسلمان نیستند.
این تهمت نابخشودنی به دست فرمانداران رسید و کار خود را کرد لذا دروازههای شهرها را که در مسیر بود به روی امام بستند و اهانتهای بسیار درباره آن حضرت انجام دادند.(80)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
