داستان های بحارالانوار ، جنگجویان جمل در امان علی
اصبغ بن نباته، یکی از یاران باوفای علی علیه السلام میگوید:
پس از آنکه اهل بصره را شکست دادیم امیر مومنان علیه السلام در کنار دیوار یکی از باغهای بصره ایستاد و ما دور او جمع شدیم.
حضرت افرادی از بزرگان با نام صدا زد تا شصت نفر شدیم که همگی قبلاً برای جنگ در رکاب آن بزرگوار آماده بودیم، اکثریت این شصت نفر از قبیله همدان بودند.
علی علیه السلام همچنانکه سوار بر اسب خود بود به سوی بصره حرکت نمود و ما همگی ، زره پوش کلاه بر سر سپر به دست و شمشیر بر دوش، حضرت را همراهی کردیم، تا به یک خانه بزرگ و با شکوهی رسیدیم.
وارد خانه که شدیم، دیدیم گروهی از زنان گریه و زاری میکنند، وقتی که آن حضرت را دیدند همگی فریاد زدند این است کشنده عزیزان ما!
علی علیه السلام اعتنایی به آنها نکرد، پرسید:
عایشه در کدام اتاق است؟ آنها به یکی از اتاقها اشاره کردند. حضرت از اسب پیاده شد و ارد اتاق عایشه شد. از سخنان امیر مومنان چیزی نشنیدم ولی چون عایشه صدای بلندی داشت، سخنانش رامی شنیدم، گویا عذر خواهی میکرد.
سپس از اتاق عایشه بیرون آمد و ما رکاب اسبش را گرفتیم و سوار شدیم. ناگهان خانمی جلو آمد، حضرت به او فرمود: صفیه کجاست؟
آن بانو گفت: لبیک یا امیر المومنین! آری ای امیر المومنین!
فرمود: چرا این سگها را از من دور نمیکنی که گمان میکنند من قاتل عزیزانشان هستم، اگر چنین بود من کسانی را که در این اتاق هستند میکشتم و به سه اتاق از اتاق های آن خانه اشاره فرمود.
در این وقت ما همگی یک دفعه دستها را به قبضه شمشیر بردیم و چشمها را به سه اتاق دوختیم، به خدا سوگند در آن لحظه تمام گریه کنندگان از ترس خاموش شدند و آنها که ایستاده بودند بر زمین نشستند
راوی میگوید:
از اصبغ بن نباته پرسیدم در آن اتاق چه کسانی بودند؟
اصبغ گفت:
در یکی از آن اتاقها مروان بن حکم با جمعی از جوانان قریش بود که همگی در جنگ مجروح شده بودند
در اتاق دوم، عبدالله بن زبیر همراه گروهی از خویشان خود بود که همگی مجروح بودند
و در اتاق سوم رئیس اهل بصره بود که پیوسته نگهبان عایشه بود و هر کجا که عایشه میرفت او همراهش بود.
راوی به اصبغ گفت: یا اباالقاسم! آنان که مجروح بودند و تاب مقاومت نداشتند چرا با آن شمشیرهایی که در دست داشتید به یکباره کار آنان را نساختید؟
اصبغ گفت: ای فرزند برادرم! امیر مومنان علی علیه السلام از تو داناتر بود، به آنان امان داده بود هنگامی که آنان را شکست دادیم از طرف امام اعلان کردند:
هیچ مجروحی را نکشید و به او تیر خلاص نزنید و فراریان را تعقیب نکنید و هرکس اسلحه خود را بر زمین بگذارید در امان است، این روشی است که بعد از این باید به آن عمل شود.(66)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
