داستان های بحارالانوار ، چرا انسان کند کاری که
خوله و اوس زن و شوهر، هر دو مسلمان بودند. روزی اوس زن خوش اندام خود را در سجده نماز دید و به او تمایل کرد، صبر کرد تا نماز همسرش تمام شد، خواست با او همبستر شود، زن که میبایست اطاعت کند، تمکینی نداد، اوس ناراحت شد و تصمیم گرفت همسرش را طلاق بگوید و به رسم جاهلیت گفت: انت علی کظهری امی: تو بر من مانند پشت مادرم هستی(7)
کمی گذشت اوس گفت: گمان میکنم تو بر من حرام شدهای. خوله از این پیش آمد سخت ناراحت شد و گفت: این حرف را نگو، این طلاق دوران جاهلیت بود ما اکنون مسلمان شدهایم، برو مساله را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بپرس، اوس خجالت کشید مسالهاش را بپرسید. خوله خودش به محضر پیامبرگرامی رسید و ماجرا را بیان نمود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری تو بر شوهرت حرام شدهای.
زن خیلی ناراحت شد و گفت: به خدا سوگند شوهرم اسمی از طلاق نبرده، او پدر فرزندان من است و از همه بیشتر دوستش دارم، من دوران جوانیم را با او سپری کردهام، تحمل جدایش را ندارم، در این باره اگر راه چارهای هست بیان فرما.
پیامبر فرمود: تو به همسرت حرام شدهای و فعلاً دستور تازه در این مورد ندارم.
خوله بارها خدمت پیامبر رسیده و اظهار ناراحتی مینمود و عرض میکرد: خدایا از گرفتاریم به تو شکایت دارم، خداوند راه نجاتم را به وسیله پیامبرت بیان فرما.
مدتی از این قضیه گذشت، زن و شوهر در شکنجه بودند تا اینکه خداوند وسیله جبرئیل آیه های اول تا چهارم سوره مجادله را در این زمینه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد که خلاصهاش این است که شوهرش باید به عنوان جریمه یا یک بنده آزاد یا شصت روز روزه بگیرد و یا شصت مسکین را طعام دهد و سپس به همسرش رجوع کند...
در این قضیه هر دو مقصرند، زن چون تمکین نکرد و باعث آن همه ناراحتی و گرفتاری گردید و تقصیر مرد از این لحاظ این است که صبر نکرد و در نتیجه گرفتار گردید و این همه مشکلات را خودشان به وجود آوردند.
لذا نباید انسان کاری کند که باز آرد پشیمانی.(8)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
