داستان های بحارالانوار ، خدمت به خلق
ابان بن تغلب میگوید:
روزی همراه امام صادق (علیه السلام) در طواف کعبه بودم، یکی از شیعیان با اشاره از من خواست همراه او برای بر آوردن حاجتش بروم، ولی من خوش نداشتم طوافم را قطع کنم و از امام صادق (علیه السلام) جدا شوم همراه او بروم، به طواف خود ادامه دادم، باز آن مرد اشاره کرد که همراه او بروم، امام صادق (علیه السلام) متوجه آن مرد شد، به من فرمود:
آن مرد کاری با شما دارد؟
عرض کردم: آری.
- او کیست؟
- یکی از دوستان و شیعیان است.
- همراه او برو.
- طوافم را قطع کنم؟
- آری طوافت را قطع کن و برو.
من طوافم را شکستم و همراه آن مرد رفتم و پس از بر آوردن حاجت او به خدمت امام صادق (علیه السلام) برگشتم و با اصرار از آن حضرت پرسیدم که حق مؤمن بر مؤمن چیست؟
فرمود: ای ابان! اگر نصف ثروت خود را به آن مرد نیازمند بدهی در این صورت حق او را ادا کردهای، این مطلب برایم سنگین آمد.
در این هنگام امام صادق نگاهی به من کرد، آثار دگرگونی را در چهرهام دید که من از دادن نصف مالم به نیازمند ناخوشنودم، فرمود، مگر ندیدی که خداوند در قرآن آنان را که دیگران را بر خود ترجیح دادهاند تعریف کرده و میفرماید:
و یؤثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه(81):
آنان (اهلبیت پیغمبر) کسانی هستند که دیگران را بر خود مقدم میدارند، هر چند خود به شدت فقیر باشند.
عرض کردم: به این آیه توجه دارم.
فرمود: آگاه باش! اگر تو نیمی از ثروت را به آن مرد نیازمند بدهی او را بر خود مقدم نداشتهای، بلکه با او برابر شدهای، مقدم داشتن او و ایثارگری آن وقت است که تو از نصف دیگر ثروتت به او بدهی.(82)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
