داستان های بحارالانوار ، دفاع از مظلوم در بزم ظالم‏

خلیل پسر احمد عروضی، می‏گوید:
روزی در مجلس ولید بن یزید خلیفه بنی امیه بودم، او بی پروا علی علیه السلام را دشنام می‏داد. ناگهان عربی از راه رسید که از دو گوش شترش خون می‏چکید، گوش‏های شتر را بریده بود تا تند راه برود. همین که نظر ولید به آن عرب افتاد، گفت:
بگذارید وارد شود، قطعاً با ما کاری دارد.
عرب وارد مجلس شد قصیده زیبایی که در مدح ولید سروده بود، خواند. ولید اشعار او را پسندید و جایزه بزرگی به ایشان داد و گفت: برادر عرب! اشعار تو را پسندیدم و جایزه بزرگی به تو دادم؛ اکنون شعری هم در بدگویی علی بگو.
مرد عرب از جا پرید، مانند شیر ژیان، نعره کشید و به ولید گفت:
به خدا سوگند! کسی را که تو می‏خواهی هجو کنم، از تو به ستایش لایق‏تر است و تو از او بدگویی سزاوارتری.
گروهی از حاضران در مجلس گفتند: ساکت باش! بیچاره بدبخت! خویشتن را به کشتن می‏دهی.
عرب گفت: چه گفتم، این چنین ناراحت شدید و مرا می‏ترسانید، مگر حرف بدی زدم؟ یا سخنی اشتباه و خطا گفتم و بیراهه رفتم؟ من شخصی را بر ولید برتری دادم که واقعاً از او برتر است. علی بن ابی طالب علیه السلام مردی با وقار، و از هر عیب و نقصی مبراست کارهای نیک او را رواج داد و بر اطراف دین قلعه محکمی کشید. او لحظه‏ای در راه دین آرام نگرفت و هرگز سخن بر خلاف حق نگفت...
مبادا فرد نادانی خیال کند چون علی نتوانست در میدان مبارزه با حریفان خود پنجه نرم کند، گردنکشان و ستمگران را کنار بزند، از خلاف دست کشید و از حکومت کنار رفت.
اگر کسی چنین فکر کند که دشمنان علی علیه السلام به خاطر لیاقت و شخصیت خودشان زمام حکومت را به دست گرفتند کاملا اشتباه کرده و به خطا رفته است،







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0