داستان های بحارالانوار ، دنیا بر سه پایه استوار است‏

اصبغ بن نباته می‏گوید:
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به خلافت که رسید و مردم از او بیعت کردند، عمامه رسول خدا را بر سر گذاشت و عبای آن حضرت را به دوش انداخت و نعلین اش را به پا نمود و شمشیر آن حضرت را به کمر بست. وارد مسجد و بر فراز منبر نشست و فرمود:
ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی: ای گروه مردم از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما رفته باشم، این سینه مخزن علم الهی است و این شیره دهان رسول خداست که به گلوی من فرو ریخته، از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است...
مردی از دورترین نقطه مسجد برخاست، در حالی که عصا بر دست داشت، از میان جمعیت خود را به آن حضرت رساند و عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین! مرا به کاری راهنمایی کن که با انجام دادن آن، از آتش دوزخ نجات یابم.
حضرت فرمود: ای سؤال کننده! اول گوش کن، سپس بفهم، بعد یقین و باور کن.(37)
دنیا بر سه پایه استوار است:
1- دانشمند سخنوری که به علم خود عمل کند.
2- توانگری که سخاوتمند باشد.
3- فقیری که شکیبایی کند.
هرگاه دانشمند به علم خود عمل نکند و توانگر بخل ورزد، و فقیر صبر نکند، در اینجاست که افسوس درد آور باید خورد و آگاهان می‏فهمند که در چنین وقت دنیا به سوی کفر گام بر می‏دارد.
سپس فرمود: ای سؤال کننده در چنان زمان بسیاری از مساجد و گردهم آیی جماعت که تنشان در کنار هم و دلشان از هم جداست، تو را نفریبند.(38)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0