داستان های بحارالانوار ، دوست کم دشمن بسیار

انو شیروان پادشاه معروف ایرانی نویسنده‏ای داشت به نام جمیل که دارای هوش سرشار ولی نابینا بود.
هنگامی امیر مومنان وارد منطقه نهروان شد، جمیل به حضور آن حضرت رسید. حضرت از او پرسید:
ای جمیل! سزاوار است انسان چگونه باشد؟
جمیل گفت:باید دوستش کم و دشمنش زیاد باشد.
- ای جمیل! تو حرف تاز ه می‏زنی، زیرا که همه می‏گویند دوست زیاد و دشمن کم داشته باشد.
- آنچه می‏گویند درست نیست سخن من صحیح است.
سپس سخنانی گفت که خلاصه‏اش این بود:
اگر دوستان زیاد باشد انسان به زحمت می‏افتد، در راه رضایت هر کدام باید زحمت ها کشید، همانطور که در مثل گفته‏اند هر گاه ناخدایان زیاد شد کشتی غرق می‏شود.
آنگاه حضرت پرسید:
بسیار دشمن چه سودی برای انسان دارد؟
جمیل گفت:
وقتی دشمن زیاد شد انسان از رفتار و گفتارش زیاد مواظب می‏کند که مبادا به لغزش افتاده و دشمن سوء استفاده کند و همواره در این حال خواهد بود و در نتیجه از لغزشها و خطاها در امان خواهد ماند.
امیر مومنان گفتار او را پسندید و او را تصدیق کرد.(150)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0