داستان های بحارالانوار ، راه آمرزش گناه‏

شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد:
یا رسول الله! هیچ گناهی نیست که من آن را انجام نداده باشم یعنی گناهم خیلی زیاد است آیا راه توبه‏ای برایم هست؟
پیامبر فرمود: آیا کسی از پدر و مادرت زنده هست؟
گفت: بلی پدرم.
فرمود: فاذهب فبره: برو به پدرت خدمت کن.
وقتی این مرد برگشت برود، حضرت فرمود:
لو کانت امه. اگر مادری داشت بهتر بود(29).
مردی بد قیافه‏

در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدقیافه و زشت روی بود، بدین جهت او را ذوالنمرة پلنگی می‏گفتند.
روزی محضر پیامبر گرامی رسید و عرض کرد: یا رسول الله! خداوند چه چیزها را بر من واجب کرده؟
حضرت فرمود:
خداوند در شبانه روز هفده رکعت نماز واجب کرده، و اگر ماه رمضان را درک کنی روزه آن هم بر تو واجب است، و در صورت تمکن مالی حج نیز بر تو واجب است، و همچنین پرداخت زکات مال واجب است، و شرایط آن را بر او توضیح داد.
ذوالنمره گفت:
سوگند به آن خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته، من به جز این واجبات برای خدا عبادتی مستحبات انجام نخواهم داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا؟
مرد: برای این که مرا زشت آفریده!
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ساکت ماند و چیزی نگفت. تا جبرئیل نازل شد و گفت:
یا محمد! خداوند به تو سلام رساند و فرمود:
به بنده‏ام فلانی سلام برسان و به او بگو:
مایل نیستی - با این قیافه زشت در پرتوی عبادت و بندگی آن چنان لیاقت پیدا کنی که در روز قیامت در جمال جبرئیل و همانند او زیبا محشور شوی؟
رسول خدا فرمایش خداوند را به آن مرد رساند.
ذوالنمرة گفت:
حالا که چنین است، سوگند به آفریدگاری که تو را به حق فرستاده از این پس تمام فرمان‏های خداوند را با کمال میل و رغبت انجام خواهم داد(30).
آری ارزش واقعی در آرایش و زیبایی روح است، نه جسم. باید آرایش و زیبایی روحی پیدا کرد تا مورد رحمت الهی قرار گرفت.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0