داستان های بحارالانوار ، راه تامین روزی
روزی مقداد محضر امام علی (علیه السلام) رسید و عرض کرد: من سه روز است چیزی نخوردهام، گرسنه هستم. در خانه علی (علیه السلام) چیزی برای خوردن نبود حضرت پیراهن جنگی خود را به پانصد درهم فروخت و پنج درهم آن را به مقداد داد. کمی از مقداد فاصله گرفته بود که عربی ناشناس افسار شتر به دست، در برابر حضرت علی ظاهر شد و گفت: یا علی! اشتر منی هذه النافة این شتر را از من خریداری کن.
علی (علیه السلام): پول قیمت این شتر را ندارم تا خریداری کنم.
عرب ناشناس: حاضرم شتر را به صد درهم بفروشم و پولش به عنوان نسیه بماند.
علی (علیه السلام) شتر را به همین قیمت خرید و افسار آن را گرفته و از عرب ناشناس جدا گردید. هنگامی که رهسپار شد، با عربی ناشناس دیگر روبرو شد.
عرب ناشناس: بعنی هذه بمائة و خمسین درهم؛ این شتر را به صد و پنجاه درهم به من بفروش.
حضرت علی شتر را به صد و پنجاه درهم فروخت و پولها را گرفت و سپس حسن و حسین را به دنبال فروشندهی شتر فرستاد که پیدا کنند و صد درهم او را پرداخت نماید. در آن حال پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که تبسم در لب داشت علی (علیه السلام) را دید، فرمود:
یا علی! عرب ناشناس صاحب شتر، جبرئیل بود و مشتری شتر هم میکائیل بود.
یا علی صد درهم پول شتر است و پنجاه درهم اضافه عوض آن پنج درهمی است که به مقداد گرسنه دادی، سپس این آیه را تلاوت نمود:
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب هر کس تقوا پیشه کند، خداوند روزی او را از جایی میدهد که خود او متوجه نمیشود از کجاست(34).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
