داستان های بحارالانوار ، روش مردان خدا
راوی میگوید: روزی به محضر محمد بن عثمان وارد شدم دیدم لوحی در پیش روی اوست و نقاش بر آن نقشه میکشد، آیاتی بر آن مینویسد و اسمهای امامان را در آن مینگارد.
پرسیدم: سرورم! این لوح چیست؟ گفت: برای قبرم میباشد و من بر آن تکیه خواهم کرد، و هر روز داخل قبرم میشوم و یک جز قرآن میخوانم، سپس از قبر بیرون میآیم.
راوی میگوید: گمان میکنم محمد بن عثمان دست مرا گرفت و قبر خود را به من نشان داد و گفت: چون فلان روز، فلان ماه و فلان سال رسیده دنیا را وداع میکنم به سوی خدا میروم، و در این قبر مدفون میشوم و این لوح با من خواهد بود.
من از نزد او خارج شدم، و آنچه فرمود بود یادداشت کردم و مرتب مراقب آن وقت بودم، چیزی نگذشت که او بیمار شد و در همان وقت که خود فرمود بود وفات یافت و در همان قبر مدفون شد(129).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
