داستان های بحارالانوار ، ساده زیستی در اسلام‏

شریح قاضی (20) می‏گوید:
خانه‏ای را به هشتاد دینار خریدم، به نام خود قباله کردم و گواهان بر آن گرفتم.
خبرش به امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسید، مرا احضار کرد و فرمود:
ای شریح! شنیده‏ام خانه‏ای به هشتاد دینار خریده‏ای و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفته‏ای!؟
گفتم: آری، درست است.
امام علیه‏السلام نگاه خشمگین به من کرد و فرمود:
شریح از خدا بترس به زودی کسی (عزرائیل) به سوی تو خواهد آمد. نه به قباله‏ات نگاه می‏کند و نه به امضای آن گواهان اهمیت می‏دهد و تو را از آن خانه حیران و سرگردان خارج می‏کند و در گودال قبرت می‏گذارد.
ای شریح! خوب تأمل کن! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشی و بهای آن را از مال حرام پرداخته باشی؟ که در این صورت، در دنیا و آخرت خویشتن را بدبخت ساخته‏ای.
سپس فرمود:
ای شریح! آگاه باش! اگر وقت خرید خانه نزد من آمده بودی برای تو قباله‏ای می‏نوشتم، که به خرید این خانه حتی به یک درهم هم رغبت نمی‏کردی من این چنین قباله می‏نوشتم: این خانه‏ای است که بنده خوار و ذلیل، از شخص مرده‏ای که آماده کوچ به عالم آخرت است، خریداری کرده که در سرای فریب (دنیا)، در محله فانی شوندگان و در کوچه هلاک شدگان قرار دارد، که دارای چهار حد است:
حد اول آن؛ به پیشامدهای ناگوار (آفات و بلاها) منتهی می‏شود.
و حد دوم؛ به مصیبتها (مرگ عزیزان و...) متصل است.
و حد سوم؛ به هوسهای نفسانی و آرزوهای تباه کننده اتصال دارد.
و حد چهارمش؛ شیطان گمراه کننده است و درب این خانه از حد چهارم باز می‏گردد.
این خانه را شخص فریفته آرزوها از کسی که پس از مدت کوتاهی می‏میرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستی دنیا پرستی خریده است... (21)
آری نگاه انسانهای وارسته نسبت به زندگی پست همین است.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0