داستان های بحارالانوار ، سه روز گرسنه در سنگر

در جنگ خندق که مدینه در محاصره بود، هرکس به اندازه‏ی توان خود، جنگ را پشتیبانی می‏کرد. زهرای مرضیه نیز نان می‏پخت و قسمتی از نیازمندی‏های مجاهدان را تامین می‏نمود.
در یکی از روزها که برای فرزندان خود نانی تازه آماده کرده بود، نتوانست بدون پدر شتافت و گفت:
پدر جان! قرص نانی پخته‏ام، دلم آرام نگرفت که بدون شما میل کنم، قسمتی از آن برای شما آورده‏ام.
پیامبر نگاه مهربانش را به دخترش دوخت و آنگاه با صدایی آرام و خسته گفت: اما انه اول طعام دخل فم ابیک منذ ثلاث: این اولین غذایی است که پس از سه روز، پدرت بر دهان می‏گذارد.(9)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0