داستان های بحارالانوار ، سوگند دروغ
مردی به دروغ مدعی شد که من هزار دینار از امام حسن میخواهم، حضرت با آن مرد برای محاکمه به نزد شریح قاضی رفتند، شریح رو به امام کرده و گفت:
شما قسم میخوری که بدهکار نیستی؟
حضرت فرمود: اگر این مرد قسم بخورد، من پول را به او میدهم.
شریح به آن مرد گفت بگو:
بالله الذی لا اله الله هو عالم الغیب و الشهاده؛
سوگند به آن خدایی که معبودی جز خدایی نیست، دانایی غیب و شهود است.
حضرت فرمود: نه، نمیخواهم این گونه قسم بخوری(69)، بگو:
باللهان لک علی هذا و خذ الالف؛
به خدا این مبلغ را از تو طلبکارم و این هزار دینار را بگیر، مرد همانگونه قسم خورد و پول را گرفت ولی به محض آنکه از جا برخاست برود به زمین افتاد و مرد(70).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
