داستان های بحارالانوار ، شرط شفاعت از ابوسفیان
ابوسفیان از سران مشرکین و سرسختترین دشمن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تا میتوانست با حضرت مبارزه میکرد. وقتی که احساس کرد توان مقابله با قدرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندارد از مکه به مدینه سفر کرد تا با رسول خدا پیمان صلح ببندد. بدین منظور وارد محضر علی (علیه السلام) شد و عرض کرد:
یا علی! من برای حاجتی آمدهام. علی (علیه السلام) فرمود:
برای کدام حاجت؟
گفت: همراه من نزد پسر عمویت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برویم و از او خواهش کن که با ما پیمان صلح ببندد.
علی (علیه السلام) تقاضای او را رد کرد و حاضر نشد با ابوسفیان خدمت پیامبر برود.
ابوسفیان متوجه شد فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با فرزند عزیزش حسن مجتبی که کودکی چهارده ماهه بود پشت پرده نشسته است، عرض کرد:
ای دختر پیامبر! به این طفل بگو، نزد پدربزرگش درباره ما شفاعت کند، بدین وسیله عرب و عجم را مرهون منت خود نموده و سرور همگان گردد.
امام حسن (علیه السلام) جلو رفت، یکی از دستان کوچکش را بر بینی ابوسفیان گذاشت و با دست دیگرش ریش او را گرفت و گفت:
یا اباسفیان! بگو: لا اله الا الله، محمد رسول الله تا از تو شفاعت کنم.(58)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
