داستان های بحارالانوار ، علی در چکا چک نیزهها و شمشیرها
اگر مخالفان علی علیه السلام مردمان دین دارد، شجاع و دلیر بودند، چرا شجاعتشان را در گرفتاریهای اسلام و در میدانهای نبرد چون احد، احزاب و خیبر و در کشتن عمرو بن عبدود و مرحب خیبر نشان دادند؟ در صورتی که علی علیه السلام یکه تاز میدانهای نبرد بود و هرگز ترس و واهمه به خود راه نداد.
علی علیه السلام در همه حالات از اسلام با جان خویش دفاع میکرد، در شبهای تار و ظلمانی، بی باک در کمین دشمن مینشست و تبهکاران را به هلاکت میکشید و در موقعیتهای حساس، جان خویش را به میان چکاچاک نیزه و شمشیر میانداخت.
عمرو بن عبدود دشمن سرسخت اسلام در حالی که بر اسب زیبایی سوار بود، گویی یال و کوپال او را عطر آگین کرده بودند، وارد میدان شد. علی علیه السلام چنان ضربتی بر فرق سرش نواخت که گردنش خم شد و به دست با کفایت علی علیه السلام به هلاکت رسید.
مگر فراموش کردهاید آنگاه که عمرو بن معدی کرب وارد میدان شد، چنان با تکبر و خود خواهی گام برمیداشت که مردم از ترسشان، به هم دیگر فشار میآوردند و مرتب جا عوض میکردند. اما، علی علیه السلام همانند شاهینی که شکار خود را در نظر گرفته باشد و یا چون سنگ تیز که از فلاخن به سوی هدف پرتاب گردد بر او پرید و چون باز شکاری که در چنگ خود کبوتری را بگیرد، معدی کرب را در پنجه مردانهاش گرفت و محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد.
معدی کرب چون شتری رمیده که او را با زور بکشند، دیدگانش پر از اشک شده بود و قلبش به شدت میتپید.
مبارزه علی علیه السلام تنها با این دو دشمن سر سخت اسلام نبود، بسیاری از اوقات با دلی پاک و قلبی مملو از ایمان به صفوف دشمن حمله میکرد، آنان از ترس فرار میکردند و مانند افراد بی اسلحه، به گوشهای پناه میبردند.
اکنون حقیقت را به شما بگویم: این که علی علیه السلام زمام حکومت را نتوانست به دست گیرد، به خاطر لیاقت دشمنان نبود، بلکه علی علیه السلام گرفتار گروه اراذل و اوباش بود که جسم و جان آنها مردانی هرزه و بی بند و بار در دامن زنان هرجایی و هوسران پروریده شده بود و تمام آنها در نظر علی علیه السلام مانند گیاهان هرزهای بودند که میبایست با نیش داس آنها را درو کنند.
با این وصف، با این عزم راسخ، ایمان استوار و شمشیر بران، چگونه علی علیه السلام را هجو کنم و از او بدگویی نمایم. هجو و به راستی، بدگویی سزاوار کسی است که مایل است علی هجو گردد و به ناحق مقام خلافت را غصب کرده و دست خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بسته است، در حالی که آنان ناظر حیف و میل حق خویش اند و همچون انسان عقرب گزیدهای است، که نتواند درد خویش را اظهار کند و فقط به نگاه حسرتآمیز کفایت مینماید. اگر این مقام را در اختیار پیشوای حقیقی و وادی بی پایان علم و دانش و وزیر ارجمند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میگذاشتند میدیدند که چگونه امت را هدایت میکند و حق هرکس و هرچیز را به موقع ادا مینماید. افسوس که از فرصت استفاده کردند و زمام خلافت را به ناحق به دست گرفتند و از این رهگذر، برای خویش غم و اندوه ابد و ندامت همیشگی خریدند.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
