داستان های بحارالانوار ، فاطمه و ترس از آتش دوزخ

هنگامی که درباره عذاب اهل دوزخ این دو آیه:و ان جهنم لمو عدهم اجمعین لها سبعه ابواب لکل باب جزء مقسوم(75) نازل شد.
پیامبر خدا به شدت گریست، از گریه حضرت اصحاب به گریه افتادند و نمی‏دانستند جبرئیل چه نازل کرده است و کسی یارای آن نداشت که از پیامبر بپرسد چرا گریه می‏کنی؟ در این هنگام یکی از اصحاب نزد فاطمه علیه السلام‏رفت و جریان نزول وحی و گریه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به آن بانو رساند و درخواست کرد نزد رسول خدا برود چون هر وقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دخترش فاطمه علیه السلام می‏دید خوشحال می‏شد.
فاطمه علیه السلام برخاست و محضر پدر بزرگوارش رسید.
عرض کرد: پدر جان! فدایت گردم، سبب گریه شما چیست؟
پیامبر آن دو آیه را برای فاطمه خواند. زهرا از شنیدن نام جهنم و آتش عذاب، چنان ناراحت شد که توان خود را از دست داد و بر زمین افتاد، در حالی که می‏گفت:
الویل ثم الویل لمن دخل النار: وای، پس وای، بر کسی که وارد جهنم شود.
یاران دیگر: سلمان، اباذر، مقداد نیز نیز هر کدام سخنی گفتند.
امام علی علیه السلام فرمود:
ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، و نام آتش را نمی‏شنیدم، آنگاه دستش را بر سرش نهاد و در حال گریه می‏گفت:
وا بعداً سفراه، واقله زاده فی سفر القیامه...: وای از دوری سفر، وای از کمی زاد و توشه برای سفر آخرت...(76)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0