داستان های بحارالانوار ، قطرههای اشک امام حسن
امام حسن علیهالسلام در زمان خویش عابدترین، زاهدترین و برترین مردم به شمار میرفت. وقتی حج بجای میآورد بسیاری از اوقات پای برهنه میرفت. هر وقت به یاد مرگ میافتاد، میگریست و اگر در حضورش از قبر سخن به میان میآمد گریان میشد و چون به یاد قیامت و برانگیخته شدن در محشر میافتاد اشک میریخت و هر وقت به یاد عبور از صراط میافتاد گریه میکرد و هرگاه به یاد حضور مردم برای حساب در پیشگاه خداوند میافتاد ناگهان فریاد میکشید و از شدت بیم و هراس از هوش میرفت و غش میکرد، هرگاه برای نماز آماده میشد اعضایش از خوف خدا میلرزید، هر وقت از بهشت و دوزخ سخن میگفت چون شخص مارگزیده مضطرب میشد آنگاه از خدا خواستار بهشت میشد و از آتش جهنم به او پناه میبرد و چون آیه یا ایها الذین امنوا را تلاوت میکرد، میفرمود:
لبیک! اللهم لبیک!...(30)
مبارکش زرد میگشت وقتی که میپرسیدند:
چرا چنین حالی پیدا میکنی؟
میفرمود:
سزاوار است کسی که در مقابل پروردگار عرش میایستد، رنگش زرد و اعضای او دچار رعشه گردد.
هر وقت به در مسجد میرسید روی به آسمان مینمود، عرض میکرد:
بار خدایا! مهمان تو بر در خانهات ایستاده است، ای خدای بخشنده! شخصی گناهکار پیش تو آمده، ای خدای مهربان! از گناهان من به خاطر بزرگواریت درگذر!(31)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
