داستان های بحارالانوار ، کلید درهای بهشت
مرد سالخوردهای به نام شیب الهذلی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! پیرمردی هستم که در اثر پیری بدنم از بین رفته و قوایم فرسوده شده است و دیگر توان انجام عبادتهای مستحبی (نماز، روزه و...) که به آنها عادت داشتم، ندارم. به من کلامی از خداوند بیاموز که با گفتن آن بهرهمند باشم و خداوند نیز بر من آسان گیرد.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
سخنت را دوباره بگو.
آن مرد سخنانش را چند بار تکرار کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ای پیرمرد! همهی درختان و قطعات گل، کلوخ و همهی (هر چیز) در اطراف بود بر تو ترحم کرد و گریست، اینک هنگامی که نماز صبح را بجا آوردی ده مرتبه بگو:
سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
در اثر گفتن این کلمات خداوند تو را از کوری، جذام، فقر و بیحالی نجات خواهد داد.
پیرمرد گفت:
یا رسول الله! این کلمات برای منافع دنیاست، پس چه چیز را برای منافع آخرت انجام دهم؟
فرمود: بعد از هر نماز میگویی؛
اللهم اهدنی من عندک، و افض علی من فضلک و انشر علی من رحمتک و انزل علی من برکاتک(1)
پیرمرد برای اینکه این کلمات را حفظ کند، با انگشتانش جملات را میشمرد و سپس برخاست و رفت.
آنگاه پیامبر فرمود:
اگر این پیرمرد مرتب این کلمات را تا هنگام مرگ بگوید و عمداً آن را ترک نکند، تمام درهای هشتگانه بهشت به روی او باز خواهد شد و از هر کدام که خواست داخل میشود(2).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
