داستان های بحارالانوار ، لنگه کفش به دست‏

در دوران جاهلیت مردی بود به نام جمیل پسر معمر فهری حافظه‏ای بسیار قوی داشت، به طوری که هر چه می‏شنید حفظ می‏کرد و می‏گفت من دارای دو قلب (دو عقل) هستم که با هر کدام از آنها بهتر از محمد صلی الله علیه و آله می‏فهمم! از این رو مشرکان قریش نیز او را صاحب دو قلب می‏شناختند.
در جنگ بدر دشمنان اسلام فرار کردند جمیل پسر معمر نیز با آنان فرار می‏کرد.
ابوسفیان او را دید که یک لنگه کفشش در پای وی و کفش دیگرش را به دست گرفته فرار می‏کند. گفت:
ای پسر معمر چه خبر است؟
جمیل گفت:
لشکر فرار کرد.
ابوسفیان: پس چرا لنگه کفشی را در دست داری و لنگه دیگری در پا؟
جمیل: به راستی از ترس محمد توجه نداشتم و خیال می‏کردم هر دو لنگه در پای من است.(105) آری! در دگرگونی روزگار، شخصیت انسان آشکار می‏گردد.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0