داستان های بحارالانوار ، مختار در کوفه‏

هنگامی که مختار بر اوضاع شهر کوفه مسلط گردید روزی حفص فرزند عمربن سعد به نزد مختار آمده و گفت: پدرم می‏گوید: آیا به امان خود درباره‏ی ما عمل می‏کنی؟ مختار جواب داد بنشین!
سپس ابا عمره را طلبید و پنهانی بر او دستور داد که برود عمر بن سعد را در منزل خویش بکشد طولی نکشید دیدند ابا عمره با سر عمر بن سعد وارد شد
حفص گفت: انالله و انا الیه راجعون
مختار به حفص گفت: این سر را می‏شناسی؟
گفت: بلی، از این پس در زندگی خیری نیست!
مختار گفت: آری پس پدرت زندگانی کرد آنگاه دستور داد او را هم کشتند بعد از آن گفت: عمر با حسین (علیه السلام) و حفص با علی اکبر برابر نیستند به خدا قسم! هفتاد هزار نفر را به خاطر شهدای کربلا خواهم کشت چنانچه در عوض خونبهای یحیی بن زکریا هفتاد هزار نفر کشته شد(148)

 







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0