داستان های بحارالانوار ، مرد لطیفه گو

مرد لطیفه گویی از دوستان امام حسن علیه‏السلام بود. مدتی نزد آن حضرت نیامده بود. روزی خدمت امام علیه‏السلام رسید. حضرت پرسید:
چگونه صبح کردی؟ (حالت چطور است؟)
گفت:
یابن رسول الله! حال من بر خلاف آن چیزی است که خودم و خدا و شیطان آن را دوست می‏داریم.
امام علیه‏السلام خندید و فرمود:
چطور؟ توضیح بده!
گفت:
خداوند می‏خواهد از او اطاعت کنم و معصیت کار نباشم. اما من چنین نیستم.
و شیطان دوست دارد، خدا را معصیت کرده و به دستوراتش عمل نکنم ولی من این طور هم نیستم.
و خودم دوست دارم همیشه در دنیا باشم، این چنین هم نخواهم بود. روزی از دنیا خواهم رفت.
ناگاه شخصی برخواست و گفت:
یابن رسول الله! چرا ما مرگ را دوست نداریم؟
امام فرمود:
به خاطر این که شما آخرت خود را ویران و این دنیا را آباد کرده‏اید،
بدین جهت دوست ندارید از جای آباد به جای ویران بروید.(36)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0