داستان های بحارالانوار ، مژده جبرئیل

ابراهیم خلیل مهمان دوست بود هر وقت مهمان برایش نمی‏آمد، به جستجویش می‏پرداخت.
روزی برای یافتن مهمان از خانه بیرون رفته بود، هنگامی که به منزل برگشت، شخصی را در خانه دید.
پرسید: تو کیستی؟ و با اجازه چه کسی وارد خانه شده‏ای؟
او سه بار جواب داد: با اجازه پروردگار به خانه وارد شده‏ام.
ابراهیم فهمید او جبرئیل است. خدا را شکر نمود.
جبرئیل: خداوند مرا به سوی بنده‏ای که او را برای خود خلیل (دوست خالص) انتخاب کرده، فرستاد تا به او مژده بدهم.
ابراهیم: او کیست تا دم مرگ خدمتگزارش باشم؟
جبرئیل: او تو هستی.
ابراهیم: برای چه من خلیل خدا شده‏ام؟
جبرئیل: زیرا تو هرگز از کسی چیزی نخواستی، و هرگز نشد کسی چیزی بخواهد و تو به او نداده باشی.
لا نک لم احداً شیئاً قط، و لم تسأل شیئاً قط فقلت: لا. (114)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0