داستان های بحارالانوار ، مقدس نمایی در عصر علی
روزی حضرت علی (علیه السلام) از کنار حسن بصری(40) میگذشت. دید مشغول وضو گرفتن است (ولی در ریختن آب زیاد دقت میکند که اسراف نشود).
امام فرمود: ای حسن! وضو را پر آب بگیر.
حسن بصری با کمال جسارت گفت:
ای امیر مومنان تو دیروز در جنگ جمل افرادی را کشتی که با یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی میدادند، و نمازهای پنجگانه را بجا میآورند و وضوی پر آب میگرفتند.
حضرت علی فرمود: اگر گفتهی تو درست است، چرا آنان را بر ضد ما یاری نکردی، چرا خود را کنار کشیدی؟
حسن بصری گفت: درست است که خود را کنار کشیدم، برای این که من یقین داشتم که کوتاهی در یاری عایشه کفر است. لذا در روز اول جنگ، غسل کردم و حنوط بر خود پاشیدم و اسلحه برداشتم (به عایشه یاری کنم)
وقتی که به محلی از حزبیه رسیدم، صدایی به گوشم رسید که میگفت: ای حسن! القاتل و المقتول فی النار؛ قاتل و مقتول هر دو در دوزخند. من وحشت زده به خانه برگشتم، روز دوم بر خود حنوط پاشیدم و اسلح برداشتم و به سوی میدان حرکت کردم، باز همان ندا را شنیدم که میگفت: ای حسن کجا میروی قاتل و مقتول هر دو در آتشند بدین جهت کنار کشیدم و در جنگ شرکت نکردم.
امام علی به او فرمود: راست گفتی ولی آیا میدانی صاحب صدا چه کسی بود؟
حسن گفت: نه.
امام فرمود: او برادرت شیطان بود، که البته راست هم میگفت. زیرا قاتل و مقتول سپاه دشمن که بر ضد ما میجنگیدند، همه در آتش دوزخ هستند.
حسن بصری گفت: حالا فهمیدم یا امیر مومنان که به هلاکت افتادم(41).
آری در مبارزهی حق و باطل همیشه باید طرفدار حق بود و گول هیچ کس را نباید خورد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
