داستان های بحارالانوار ، مناظره امام باقر با دانشمند بزرگ مسیحی‏

در یکی از سالها هشام خلیفه عباسی، برای حج به مکه رفت در همان سال امام باقر با فرزندش امام صادق (علیه السلام) نیز به مکه مشرف شدند.
حضرت صادق در یک سخنرانی در پیرامون فضیلت و امامت خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبی فرمود که بلافاصله توسط جاسوسی به اطلاع هشام رسید. او از این سخنرانی سخت ناراحت شد. لکن بنا به ملاحظاتی در مکه متعرض امام نشد، ولی به فرماندار مدینه دستور داد امام باقر و فرزندش امام صادق را به شام بفرستد.
امام را با فرزندش به اجبار از مدینه به شام آوردند سه روز اجازه ورود به دربار ندادند، روز چهارم اجازه ملاقات با خلیفه داده شد.
امام که وارد شد، بزرگان بنی امیه مشغول مسابقه‏ی تیر اندازی بودند. گفتگوهای بین امام (علیه السلام) و هشام انجام گرفت، چون دست آویزی مهمی برای نگه داشتن آن حضرت در دست نداشت ناگزیر پس از اهانت‏های بسیار با بازگشت امام پنجم فرزندش به مدینه موافقت نمود.
امام باقر با فرزندش از قصر هشام بیرون آمد در انتهای میدان جلوی کاخ هشام، با جمعیت زیادی روبرو شد که همه نشسته بودند.
حضرت پرسید:
چه خبر است، این جمعیت برای چه اینجا نشسته‏اند؟
گفتند:
این‏ها کشیش‏ها و اسقف‏های (روحانیون نصارا) هستند در هر سال یک روز گرد هم می‏آیند تا دانشمند بزرگشان از عبادتگاه خود بیرون آید و این‏ها مشکلات علمی خود را از او بپرسند.
امام باقر (علیه السلام) به طور ناشناس در جمع آنها شرکت کرد.
جاسوسان به هشام خبر دادند که امام باقر برای دیدار دانشمند بزرگ مسیحی در انجمن کشیشان شرکت نموده است. هشام افرادی را مامور کرد در جمع آنان شرکت کرده، جریان را به او گزارش کنند.
طولی نکشید دانشمند بزرگ مسیحی که فوق العاده پیر و افتاده حال بود از عبادتگاه خود بیرون آمد و با شکوه و جلال تمام در صدر مجلس قرار گرفت.
سپس نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای جذاب و نورانی امام باقر نظر دانشمند مسیحی را به خود جلب نمود، رو به حضرت کرد و پرسید: شما از مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
امام: از مسلمانان.
دشمن مسیحس: از دانشمندان آنان هستید یا نادانان؟
- از نادانان نیستم.
- اول من سؤال کنم یا شما می‏پرسید؟
- تو سؤال کن، هرچه می‏خواهی بپرس.
- به چه دلیل شما مسلمانان می‏گویید که اهل بهشت غذا می‏خورند و آب می‏آشامند ولی مدفوع ندارند آیا چنین موضوعی در دنیا نظیر دارد؟
- آری، نظیر آن در دنیا چنین است که در رحم مادر غذا می‏خورد ولی مدفوع ندارد.
- عجبا! شما گفتید از دانشمندان نیستم؟!
- من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم.
- پرسش دیگر دارم.
- بفرما.
- شما می‏گویید میوه‏ها و نعمت‏های بهشتی طوری است هر چه از آنها خورده شود کم نمی‏شود. همیشه برای همه اهل بهشت آماده است. آیا چنین مطلب نمونه‏ای در این جهان دارد؟
- آری، نمونه آن خاک است همواره برای عموم استفاده کنندگان آماده است.(78)
دانشمند مسیحی از پاسخ‏های امام باقر (علیه السلام) سخت ناراحت شد و گفت: مگر تو نگفتی از دانشمندان نیستم؟
- گفتم: از نادانان نیستم.
- پرسش سوم اینکه کدام ساعت از شبانه روز، نه از شب حساب می‏شود و نه از روز؟(79)
- ساعت بین سپیده دم تا طلوع آفتاب، در این ساعت بیماران فا می‏یابند، گرفتاران نجات پیدا می‏کنند، خداوند این ساعت را برای کسانی که در اندیشه روزی و حساب و کتاب الهی هستند لحظه‏های شیرین قرار داده، و نا اهلان و کور دلان از برکات این ساعت محرومند و در خواب غفلت فرو می‏روند....
دانشمند مسیحی از جواب‏های فوری و روشن امام چنان تکان خورد که دیگر نتوانست بنشیند از جای خود برخاست، همه مسیحیان به احترام او برخاستند رو به جمعیت کرد و گفت:
ایشان از همه علوم ما باخبرند و اطلاعاتی دارند که ما نداریم.
به خدا سوگند! اگر زنده ماندم تا او در اینجاست برای پاسخگویی به سؤالات شما حاضر نخواهم شد.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0