داستان های بحارالانوار ، نجوای دل‏انگیز

اصمعی نقل می‏کند:
شبی مشغول طواف کعبه بودم، ناگاه جوان زیبا و خوش سیمایی را دیدم که چنگ به پرده کعبه زده و چنین راز و نیاز می‏کند:
خدایا! دیده‏ها به خواب رفت، ستارگان بر صحنه آسمان نیلگون بالا آمدند، پادشاه همواره زنده و پاینده تویی، فرمانروایان در به روی مردم بستند و بر در کاخ‏های خود نگهبان گذاشتند، ولی درهای رحمت تو به روی گدایان باز است. جئتک لتنظر الی برحمتک یا ارحم الراحمین: من گدا به امید عنایتت به درگاه با عظمت تو پناه آورده‏ام، ای وجود مقدس که ارحم الراحمینی.
سپس اشعاری زمزمه کرد:(72)
ای آنکه در دل شب‏های تاریک دعای بیچارگان را مستجاب می‏کنی ای آنکه از گرفتاری‏های سخت نجات می‏بخشی، همه مهمانان تو در اطراف خانه ات خوابیده‏اند، اما تو ای نگهدارنده همه کاینات بیداری.
پروردگارا! تو را به دعایی که خودت به آن دستور داده‏ای می‏خوانم که به حق کعبه و حرم، به گریه‏ام رحم نما.
اگر عفو و بخشش تو به گناهکارانی که در گناه اسراف کرده‏اند نرسد، پس گناهکاران به در خانه چه کسی بروند که امید عفو و گذشت داشته باشند.
اصمعی می‏گوید:
نزدیک شدم ببینم این جوان زنده دل کیست به ناگاه دیدم او زین العابدین امام سجاد است.(73)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0