داستان های بحارالانوار ، نکته ها

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوالعاص را که در جنگ بدر اسیر شده بود، از اسارت آزاد نمود، از او پیمان گرفت که زینب را رها کند و از او دست بردارد.
وقتی که ابوالعاص وارد مکه شد، جریان را به همسرش زینب دختر پیامبر خدا گفت؛ او هم آماده حرکت به سوی مدینه شد.
زینب می‏گوید:
هنگامی که حاضر شدم به نزد پدرم پیامبر خدا بروم، هند دختر عتبه، نزد من آمد و گفت:
ای دختر محمد! آیا گمان می‏کنی می‏کنی از رفتن تو به نزد پدرت خبر ندارم؟
گفتم: تا کنون چنین تصمیمی ندارم.
گفت: ای دختر! اگر نیازی به پول و وسایل دیگری که مسافرت را برای تو آسان کند و تو را به راحتی به پدرت برساند داشته باشی، به من بگو، تا برایت تهیه کنم و از من خجالت نکش، زیرا آن قیدهایی که در میان مردان است در زنان نیست.
زینب می‏گوید:
در عین حال که می‏دانستم او راستگو است و به گفته‏هایش عمل می‏کند ولی باز می‏ترسیدم، از این جهت او را از جهت او را از تصمیم خود آگاه نساختم.
آنگاه که آماده حرکت شدم، برادر شوهرم کنانة پسر ربیع شتری که دارای محمل بود درآورد. من بر آن سوار شدم و او نیز کمان و جعبه تیرش را برداشت و افسار شتر را به دست گرفت و در روشن به سوی مدینه حرکت کرد.
زنان و مردان قریش از جریان آگاه شدند، یکدیگر را سرزنش کردند و از این که دختر رسول خدا به راحتی از میانشان خارج شده، سخت خشمگین گشتند. بدین جهت با سرعت هرچه بیشتر به جستجوی زینب پرداختند؛ عاقبت در محلی به نام ذی طوی به او رسیدند. اولین شخصی که پیش آمد و با نیزه زینب را که حامله بود ترساند، هبار پسر اسود بن عبدالمطلب بود.
زینب در اثر ترس و وحشت در هودج خونریزی کرد و پس از آنکه به مکه بازگردانده شد سقط جنین نمود. بدین جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی که مکه را فتح کرد ریختن خون هبار پسر اسود را مباح دانست.
ابن ابی‏الحدید معتزلی می‏گوید:
این خبر را به استادم ابن جعفر نقیب خواندم، او گفت:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ریختن خون هبار پسر اسود را به این جهت که زینب را ترسانده و باعث سقط جنین او گشته است، مباح و جایز دانسته کاملاً روشن است که اگر حضرت زنده بود، حتماً ریختن خون کسی که فاطمه علیهم السلام را ترسانیده و در نتیجه فاطمه بچه‏اش را سقط کرده، مباح و جایز می‏دانست(135)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0