داستان های بحارالانوار ، هر چه صلاح است

در بنی‏اسرائیل مردی بود، دو دختر داشت. یکی از آنها را به کشاورز و دیگری را به کوزه گر شوهر داده بود.
روزی به دیدار آنها حرکت نمود، اول منزل دختری که زن کشاورز بود رفت، احوال او را پرسید. دختر گفت:
پدر جان! همسرم زراعت فراوان کاشته، اگر باران بیاید وضع ما از همه بنی‏اسرائیل بهتر می‏شود.
از منزل او به خانه دختر دومی رفت و از او نیز احوال پرسید. در جواب گفت:
پدر جان! همسرم کوزه زیادی ساخته، اگر خداوند مدتی باران نفرستد تا کوزه‏ها خشک شود وضع ما از همه خوب‏تر می‏شود. مرد از منزل دخترش بیرون آمد، عرض کرد:
خدایا من که صلاح آنها را نمی‏دانم، تو خودت هر چه صلاح است، بکن! (117)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0