داستان های بحارالانوار ، هشدار امام علی به کارگزاران دولت
یکی از اهالی بصره سرمایه گذاران آن شهر را به مهمانی دعوت نمود و از عثما بن حنیف نیز که از جانب امیر مومنان علی علیه السلام استاندار بصره بود دعوت به عمل آورد. عثمان دعوت او را پذیرفت و همراه ثروتمندان در کناره سفره رنگین وی نشست.
امام علی علیه السلام در ضمن نامهای عتابآمیز او را چنین نکوهش میکند:
ای پسر حنیف! به من گزارش دادند که مردی از ثروتمندان بصره، تو را به مهمانی فرا خوانده و تو شتابان به سوی او رفتی، غذاهای رنگارنگ لذیذ برای تو آوردند، و ظرفهای پر از خوردنی، پی در پی جلوی تو نهادند، گمان نمیکردم تو در کنار سفره مردمی بنشینی که نیازمندانشان محروم، و سرمایه دارانشان بر آن دعوت شدهاند.
فکر کن در کجا قرار گرفتهای و چه غذایی میخوری؟
پس آنچه را که نمیدانی حلال است یا حرام، دور بیفکن! آن را مخور و از آن غذاها که یقین داری حلال و پاکیزه است، میل کن(40).
بدان! هرکسی امامی دارد که از او پیروی نموده و از نور دانشش روشنی میگیرد.
آگاه باش! رهبر شما از دنیای خود به دو جامعه کهنه، و به دو قرص نان اکتفا کرده است(41).
بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید ولی اعینونی بورع و اجتهاد و عفت و سداد با پارسایی، کوشش فراوان، پاکدامنی و درستکاری، مرا یاری دهید.
به خدا سوگند! من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوخته، و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نکردهام، و بر دو لباس فرسودهام، لباس دیگری نیفزودهام، و از زمین دنیا حتی یک وجب مالک نشدهام: و دنیای شما در نظر من از دانه تلخ درخت بلوط بی ارزش تر است!
بلی از آنچه آسمان سایه بر آن انداخته، فدک(42) در دست ما بود که گروهی سه خلیفه به آن بخل ورزیده و گروه دیگر علی علیه السلام و خانوادهاش سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، بهترین داور خداست و فدک و غیر فدک را چه خواهم کرد؟ در حالی که فردا جایگاه آدمی قبر است، که در تاریکی آن، هیچ اثری از انسان باقی نمیماند، گودالی که اگر دستهای گورکن بر وسعت آن بیفزاید، سنگ و کلوخ آن را پر میکند، و خاکهای انباشته، شکافهای آن را مسدود مینماید.
من نفس خودم را با تقوی پرورش میدهم تا روز قیامت که وحشتناکترین روزهاست در امان بوده، و در لغزشگاه آن ثابت قدم باشد.
من اگر میخواستم، میتوانستم از چکیده عسل و مغز گندم غذا، و از پارچه ابریشم برای خود لباس فراهم کنم.
اما هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند، و شکم خوراکی مرا وادار کند که به غذاهای لذیذ روی آورم، در حالی که شاید در حجاز یا در یمامه کسی باشد قرص نانی نداشته و یا هرگز غذای سیر نخورده باشد، یا من سیر بخوابم و در پیرامونم شکمهای گرسنه و جگرهای سوخته باشند(43)، و یا چنان باشم که شاعر گفته:
و حسبک داء ان تبیت ببطنه - وحولک اکباد تحن الی القد(44)!
این درد، تو را بس است که شب با شکم سیر بخوابی و در پیرامونت افرادی در آرزوی سیری به سر برند.
آیا به این قانع شوم که مرا امیر مومنان گویند و در گرفتاریهای سخت روزگار با آنان همدرد و در سختیهای زندگی الگو نباشم(45)...
از خدا بترس! ای پسر حنیف! و به قرصهای نان خودت قناعت کن تا از آتش دوزخ رهایی یابی(46)..
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
