اسم من غلب لب است

زبان خوراکیها با فاش کردن اسرار پیشینیان، خدمات زیادی به عم و صنعت ایران کرده و مایقین داریم که با همت و پشتکار خوانندگان، ارزش این خدمت بزرگ در آینده نزدیک برهمگان ثابت خواهد شد. اکنون می‏خواهیم از راز دیگری که مربوط به یکی از صنایع مستظرفه بوده و بکلی فراموش شده و از بین رفته است پرده بر داریم و با کمک اهل تحقیق این هنر ملی را دوباره زنده نماییم. در کتب ادبی و اشعار فارسی از دیبای شوشتری و استبرق سخن به میان آمده و از نرمی و لطافت این پارچه نفیس زیاد توصیف شده است، و در یکی از کتب تاریخی خوزستان نوشته‏اند که پرده کعبه را از دیبای شوشتری تهیه کرده‏اند. حال با توجه به اینکه شوشتر محل تربیت نوغان و ابریشم نبوده، باید دید که این پارچه نفیس را از چه ماده‏ای تهیه می‏نمودند به این جهت من از شما خواهش می‏کنم اجازه فرمایید گیاه غلب‏لب خود را به شما معرفی کند، و این اسرار از بین رفته را برای شما فاش سازد.
اهالی خوزستان به گیاه من غلب‏لب(به فتح غ و ل و سکون ب و فتح دوم ل و سکون ب دوم) و اهالی فارس به آن استبرق که معرب استبرک می‏باشد می‏گویند. اهالی بنادر جنوب به آن خرگ در کرمان و بلوچستان کرک و دردشستان غرق نامند.
در کتب قدیمی به من عشار - عشر - اکران و مدار گفته‏اند. من در نواحی جنوبی ایران مخصوصاً خوزستان - بلوچستان - منصورآباد - لار - بم - خبیص - شوش - دیلمان و برزجان می‏رویم و در بلوچستان جنگلی از من دیده می‏شود که اهالی محل می‏گویند هدف اصلی از کاشتن و پرورش آن، تهیه کائوچو بوده است.
من از گیاهان کائوچویی هستم، ولی تهیه لاستیک از من به صرفه نیست، و در عوض فایده دیگری دارم که اگر مورد استفاده قرار گیرد، منافع آن خیلی بیشتر از کائوچو خواهد بود.
قسمت ارزنده من پنبه‏ام می‏باشد که در گذشته دیبای شوشتری را با آن می‏بافتند. این پنبه در جوف میوه من است که پس از رسیدن و باز شدن مانند تارهای ابریشم جلوه‏گری می‏کند و در حال حاضر مردم راه تابیدن آن را نمی‏دانند، ولی در قرنهای ششم تا هشتم هجری، یکی از خانواده‏های هنرمند شوشتر راه آن را می‏دانستند و اسرار آن را در خانواده خود حفظ کرده، نسلاً بعد نسل ار آن استفاده می‏کردند، ولی در اواخر قرن هشتم در اثر بیماری طاعون این خانواده بکلی از بین رفته، و اسرار بافتن دیبای شوشتری را با خود به گور برده، و درخاک مدفون کرده و بدین ترتیب یک هنر اصیل و ارزنده ایرانی از بین رفته است، و تنها استفاده‏ای که اکنون از این پنبه می‏شود، آن است که آن را داخل بالش و متکا می‏کنند و از نرمی و لطافت آن در زیر سر بهره‏مند می‏شوند.
طبق تحقیقات عمیقی که نویسنده زبان خوراکیها به عمل آورده، به این نتیجه رسیده است که پنبه چنانچه تحت تأثیر دیاستازهای بزاق قرار گیرد، محکم شده و قابل تابیدن و بافتن می‏شود و اینطور به نظر می‏رسد که آن خانواده هنرمند این پنبه را در دهان خود گذاشته و مدتی آن را مکیده مزه‏مزه کرده و قال استفاده می‏نمودند. بدیهی است که در حال حاضر این روش قابل عمل نیست و بایستی آن را با دیاستازهای مصنوعی به عمل آورد.
من جزو گیاهان شیردار هستم. در تمام اجزای بدن من شیرابه‏ای وجود دارد که سمی، سوزاننده و اکال است، ولی این شیرا به در پنبه من نیست، بلکه در برگ، ساقه و میوه من قبل از رسیدن وجود دارد و مقداری آن در هر گیاه از یک لیتر تجاوز می‏کند. این شیرابه پوست را از زخم می‏کند، خاصیت مسهل داشته و بلغم را از بین می‏برد، و سوزانده‏ترین شیره نباتی است که مو را نیز زایل می‏کند، و دانه‏های بواسیر را قطع می‏نماید و مضمضه آن با عسل برای جوش دهان اطفال نافع است، و چون پنبه را به آن آغشته و در سوراخ دندان کرم خورده بگذارند، درد آن را ساکت می‏کند.
حکیم میر عبد الحمید در حاشیه تحفه نوشته است که این شیرابه جهت معالجه جذام - قوبا (زخمهای جلدی که منشاء عصبی دارند)، دمل، کورک وسختی طحال و امراض کبدی و استسقا و کرمهای معده و کدو مفید است. بعضی از اهالی هند که مبتلا به رماتیسم و پادرد می‏باشند، مقدار کمی از شیره مرا با یک چوب کبریت بر روی مفصل مانند چند خال می‏گذارند تا جای آن تاول کند و معتقدند که این عمل درد مفاصل را تسکین می‏دهد. چنانکه برگ و شاخه‏های تازه مرا گرم کرده و روی ورمهای بدن بگذارند، درد آنها را معالجه کرده و ورم را از بین می‏برد، و چون برگ و شاخه تازه مرا در روغن زیتون بجوشانند، روغن آن جهت معالجه فلج مفید بوده و ضد تشنج است. پاشیدن گرد کوبیده خشک شده برگ من جهت زخمهای چرکی و بدخیم و زخمهای خوره‏ای و از بین بردن گوشت زاید مفید است. از پنبه من در گذشته به عنوان آتشزنه در سنگ چخماخ استفاده می‏کردند، و چون این پنبه را هنگامی که تازه است از هم باز کرده، آن را برروی جراحات بگذارند از خونریزی جلوگیری کرده، و باعث رویاندن گوشت تازه می‏شود. اهالی مصر معتقدند که فرش کردن و دود برگ من حشرات را فراری می‏دهد. خواص شیرابه و برگ من زیاد است و دود چون سمی و خطرناک است، از تفصیل آنها خودداری می‏نماییم.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0