حكايات موضوعي ، انفاق ، تأخیر در اجل‏

روزی شخصی از مقابل عیسی (علیه السلام) گذشت. حضرت در او نگریست و گفت: این مرد همین ساعت از دنیا می‏رود، آماده باشید تا بر وی نماز بگذاریم. آن مرد رفت و پس از ساعتی بازگشت.
حواریون گفتند: یا نبی خدا! آن ساعت گذشت و مرد هنوز زنده است، حکم شما از کجا بود!
حضرت عیسی (علیه السلام) از آن مرد پرسید: چه کار خیری انجام دادی؟
گفت: دو درویش را که گرسنه بودند دیدم و دو قرص نان به ایشان دادم.
عیسی (علیه السلام) گفت: بعد از آن چه دیدی؟ مرد گفت: پشته‏ای هیزم داشتم، در میان آن، ماری سیاه از آن جا بیرون آمد.
عیسی (علیه السلام) گفت: آن مار، مأمور کشتن او بود. صدقه‏اش، آن را برگردانید.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0