حكايات موضوعي ، بندگی خدا ، آزاد است
صدای ساز و آواز بلند بود، و نشان از برپایی بساط عشرت و میگساری داشت. کنیزک خدمت کار، درون خانه را جارو کرد و خاکروبهها را در دست گرفته، از منزل خارج شد.
در این هنگام، مردی که آثار عبادت زیاد از چهرهاش نمایان بود و از آن جا میگذشت، از کنیزک پرسید: صاحب این خانه، بنده است یا آزاد؟
کنیز گفت: آزاد!
رهگذر پرسید: معلوم است که آزاد است، اگر بنده بود پروای صاحب و خداوندگار خویش را نگه میداشت!
رد و بدل شدن این سخنان بین او و کنیزک، موجب مکث زیادتر کنیزک در بیرون خانه شد. هنگامی که به خانه برگشت، اربابش پرسید: چرا دیر آمدی؟
کنیزک ماجرا را تعریف کرد و پرسش و پاسخها را بیان نمود.
شنیدن این ماجرا، صاحب کنیزک را چند لحظه در اندیشه فرو برد، به خصوص آن جمله مرد رهگذر - اگر بنده بود، از صاحب اختیار خود پروا میکرد - بر او اثر کرد.
او بی اختیار از جا برخاست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد، خود را با پای برهنه به صاحب سخن که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بود رساند و به دست آن حضرت موفق به توبه شد. او به افتخار آن روز و قبولی توبه، کفش پا نکرد و از آن پس به حافی، یعنی پا برهنه، مشهور شد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
