حكايات موضوعي ، بندگی خدا ، پاسخ جانانه
پادشاهی که به شکار میرفت، در بیرون شهر دیوانهای را دید که سگی را نزد خود نشانده و با آن حیوان مأنوس است. پادشاه به وزیر خود گفت: تأمل کن تا کمی با این دیوانه شوخی کنیم و بدین وسیله شاد شویم.
وزیر گفت: قربان! میترسم بی ادبی کند و خاطر مبارک شما را آزرده نماید. پادشاه گفت: باکی نیست و سپس نزد دیوانه آمدند.
پادشاه گفت: ای آزاد مرد! تو بهتری یا سگ تو؟
دیوانه در جواب گفت: قربانت گردم! سگ، هرگز از فرمان این گدا (خودم) سرپیچی نمیکند. پس شاه و گدا اگر از فرمان خدا اطاعت کنند، البته از سگ بهترند و چنانچه نافرمانی نمایند، سگ از هر دوی آنها بهتر خواهد بود.
پادشاه نتوانست پاسخی بگوید و راه خود در پیش گرفت و رفت.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..

موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد كل بازديدها : 642228 نفر
تعداد كل مطالب : 7556 مطلب
ساخت وبلاگ : 15 / 01 / 1394
آپديت : شنبه 25 مهر 1394