حكايات موضوعي ، پدر و مادر ، اویس قرنی
اویس قرنی شتربانی میکرد و از اجرت آن، مخارج خود و مادرش را تامین مینمود. او روزی از مادر اجازه خواست تا برای دیدار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه برود.
مادرش گفت: اجازه میدهم، به شرط اینکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی. اویس قبول کرد و حرکت نمود.
زمانی که او به خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، حضرت حضور نداشت. اویس به ناچار پس از مدتی توقف، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده به یمن بازگشت. هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد و به خانه رسید، پرسید: این نور کیست که در این خانه تابیده است؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت، برای زیارت شما به اینجا آمد و بازگشت.
پیامبر فرمود: آری، اویس در خانه ما، این نور را هدیه گذاشت و رفت، پیامبر درباره او فرمود: نسیم بهشت از جانب یمن و قرن میوزد و چه بسیار مشتاقم به دیدارت، ای اویس قرنی(69)!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
