حكايات موضوعي ، تواضع ، تواضع برای میهمان‏

پدر و پسری، میهمان امیرمؤمنان (علیه السلام) شدند. حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر بالای مجلس نشاند و خود، برابر آنان نشست و فرمود که غذا بیاورند. قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید. حضرت از جای برخاست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید. آن مرد، خود را بر خاک مالید و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! من چگونه راضی شوم که خدا مرا ببیند و تو آب بر دست من بریزی؟
حضرت فرمود: بنشین و دستانت را بشوی، خدا تو و برادری از تو را می‏بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرت می‏خواهد به جهت خدمت به تو، در بهشت، ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود. پس آن مرد نشست و حضرت فرمود: قسم می‏دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم، مطمئن دست خود را بشوی، همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می‏ریخت، و حضرت دست او را شست(90).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0