حكايات موضوعي ، خوش خلقی‏ ، برخورد پسندیده‏

یکی از خویشان امام زین العابدین (علیه السلام) در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزا گشود. حضرت در پاسخ او چیزی نگفت: هنگامی که آن مرد رفت، امام به اصحاب خود فرمود:
آنچه را که این مرد گفت: شنیدید، اکنون دوست دارم، همراه من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید.
اصحاب عرض کردند: حاضریم. ما دوست داشتیم شما هم، همان جا پاسخ او را بگویید و ما هم آنچه می‏توانیم به او بگوییم.
امام نعلین خویش را پوشید و به راه افتاد. او در بین راه این آیه را می‏خواند: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین(154)
راوی می‏گوید: ما از خواندن این آیه دانستیم که حضرت به آن مرد چیزی نخواهد گفت.
وقتی به خانه آن مرد رسیدیم، امام فرمود: به او بگویید علی بن الحسین با تو کار دارد.
همین که آن مرد متوجه شد امام زین العابدین (علیه السلام) آمده، در حالی که آماده مقابله و دفاع بود، از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب برای تلافی جسارت‏هایی که از او سر زده، آمده است.
وقتی چشم امام به او افتاد، فرمود: برادر! چندی پیش، نزد من آمدی و آنچه خواستی، به من گفتی؛ اگر آن زشتی‏ها که به من گفتی، در من هست، هم اکنون استغفار می‏کنم و از خداوند می‏خواهم مرا بیامرزد و اگر آنچه به من گفتی، در من نیست، خداوند تو را بیامرزد.
راوی می‏گوید: همین که آن شخص سخن حضرت را شنید، پیش آمد و پیشانی امام (علیه السلام) را بوسید و عرض کرد: آری، آنچه من گفتم در شما نیست و من به آنچه گفتم، سزاوارترم(155).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0