حكايات موضوعي ، خوش خلقی‏ ، طلبکار

شخصی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و مدعی شد که من از شما طلبکارم و الان، در همین کوچه، بایستی طلب مرا بدهید.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اولا، شما از من طلب ندارید. ثانیا، اجازه بدهید که من به منزل بروم و پول شما را بیاورم؛ چون پول همراه من نیست.
او گفت: نمی‏گذارم از اینجا قدم بردارید!
هر چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نرمش کرد، او بیشتر خشونت نشان داد، تا آنجا که عبا و ردای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت و به دور گردن حضرت پیچاند و کشید؛ به طوری که اثر این کشیدن، در گردن مبارک ایشان به جا ماند. نمازگزاران که در مسجد، منتظر پیامبر بودند، متوجه تاخیر حضرت شدند. بنابراین به دنبال حضرت به راه افتادند. آنان در بین راه دیدند که مردی یهودی، جلوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته است. آنها خواستند که او را کنار زده و به احتمالی، او را کتک بزنند که حضرت فرمود:
من خودم می‏دانم با رفیقم چه بکنم، شما کاری نداشته باشید!
حضرت آن قدر نرمش نشان داد که یهودی در همان جا شهادتین گفت و مسلمان شد و عرض کرد: شما با چنین قدرتی که دارید، این همه تحمل می‏کنید. این تحمل یک انسان عادی نیست و شما به یقین از جانب خدا مبعوث شده‏اید!







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0