حكايات موضوعي ، خوش خلقی‏ ، مالک اشتر

مالک اشتر از بازار کوفه می‏گذشت. شخصی که مالک را نمی‏شناخت، از روی مسخره، گلی به طرفش پرتاب کرد.
مالک از او گذشت و چیزی نگفت.
به آن مرد گفتند: آیا می‏دانی به چه کسی اهانت نمودی؟ گفت: نه.
گفتند: این شخص، مالک اشتر، یار علی (علیه السلام) بود. ترس، آن مرد را فرا گرفت و عقب مالک رفت، تا او را پیدا کند و عذر خواهی نماید. او، مالک را در مسجد در حالی که به نماز ایستاده بود یافت. مالک چون از نماز فارغ شد، آن مرد روی پاهای مالک افتاد.
مالک گفت: چرا چنین می‏کنی؟
مرد گفت: از آن کاری که کردم عذر می‏خواهم.
مالک گفت: به خدا سوگند که من داخل مسجد نشدم؛ مگر برای آنکه برای تو استغفار کنم(145).
ابن ابی الحدید می‏گوید: اگر کسی قسم بخورد که در عرب و عجم، شجاع‏تر از مالک اشتر جز مولایش علی (علیه السلام) نیست قسمش راست است.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0