حكايات موضوعي ، خوف ، گریه اویس‏

اویس قرنی در مجلس وعظ حاضر می‏شد و از سخنان واعظ می‏گریست. وی چون نام آتش را می‏شنید، فریاد می‏زد و بلند می‏شد و شروع به دویدن می‏نمود. مردم در پی او روان می‏شدند و می‏گفتند: دیوانه! دیوانه!(160)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0