حكايات موضوعي ، عجب و تکبر ، آفت عمل‏

عیسی بن مریم (علیه السلام) برای سفر، از شهر بیرون رفت. یکی از اصحاب او، همراهش بود. عیسی و همراهش به کنار دریا رسیدند.
حضرت عیسی (علیه السلام) گفت: بسم الله و بر روی آب روان شد. آن مرد چون دید عیسی (علیه السلام) بسم الله گفت و بر روی آب رفت، او نیز چنین کرد تا به عیسی (علیه السلام) رسید. در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسای روح الله است که بر روی آب راه می‏رود و من هم روی آب راه می‏روم، پس فضیلت او بر من چه چیز است.
چون، این فکر در ذهن آن مرد گذشت، به داخل آب فرو رفت. او در این حال به حضرت عیسی (علیه السلام) استغاثه نمود. عیسی (علیه السلام) دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: چه گفتی؟
عرض کرد: که چنین چیزی به خاطرم گذشت. عیسی (علیه السلام) گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی و خدا بر تو غضب کرد، توبه کن!
آن مرد توبه کرد و به جایگاه اول خود بازگشت(224).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0