حكايات موضوعي ، عجب و تکبر ، اما عابد

در روزگار حضرت عیسی (علیه السلام) مردی گناهکار بود که همه مردم او را به ناپاکی می‏شناختند و از مقابل او فرار می‏کردند.
مدتی گذشت. آن مرد از آنچه راجع به خود در بین مردم می‏دید و می‏شنید رنج می‏برد؛ اما نمی‏دانست چگونه خود را از آلودگی گناه، پاک کند. او تصمیم گرفت که از شهر، خارج و راهی بیابان شود تا مردم او را از خاطر ببرند.
حضرت عیسی (علیه السلام) که برای تبلیغ دین خویش به شهرهای مختلف می‏رفت، روزی به آن بیابان رسید. خانه محقری در آن بیابان دید و از همراهان پرسید: این خانه، متعلق به کیست؟
یکی گفت: متعلق به عابدی است که سال‏ها مشغول عبادت است.
حضرت عیسی (علیه السلام) برای دیدن عابد به خانه‏اش رفت.
مرد عابد که پیر زاهدی بود، از آنها به گرمی استقبال کرد و آنها وارد شدند تا دمی بیاسایند. هنوز ساعتی نگذشته بود که در خانه به صدا در آمد و شخصی اجازه ورود خواست.
عابد با باز کردن در، ناگهان دید که آن شخص، همان مرد گناهکار است.
عابد با نفرت بر او فریاد کشید: از من چه می‏خواهی؟
مرد گناهکار با التماس گفت: با آن مردی که در میان یارانش هست کار دارم.
عابد فریاد کشید: آنها مردان الهی هستند و با همچون تویی میل دیدار ندارند.
مرد گناهکار هر چه اصرار کرد، فایده‏ایی نکرد و عابد او را راه نداد. عیسی (علیه السلام) متوجه سر و صدا شد و به عابد گفت: بگذار داخل شود. مرد گناهکار، شرمسار و سر به زیر وارد شد و بر آن جمع سلام کرد. عیسی (علیه السلام) جواب داد و پرسید: چه کار داری؟
مرد گنهکار که همچون ابر بهاری اشک می‏ریخت، گفت: دانستم پیامبر خدا هستی و با یک نگاهت حالم دگرگون شد. بر خود پیچیدم، وقتی که به خویش آمدم، احساس کردم که بد کرده‏ام، بد بوده‏ام و اکنون پشیمانم. من به نزدت آمدم تا به فریادم برسی.
یاران عیسی (علیه السلام) دیدند که حضرت، آن مرد را نزد خویش نشانید و سر او را بر سینه‏اش نهاد و او همچنان گریه می‏کرد. به حضرت عیسی (علیه السلام) خبر دادند که مرد عابد نیز در گوشه‏ای از حیات نشسته و او هم می‏گرید.
حضرت به نزد عابد رفت و علت گریه را پرسید.
عابد گفت: این مرد گناهکار را از خانه‏ام بیرون کن، او مرد فاسدی است. من عمری به عبادت خدا سپری کرده‏ام و حالا میل ندارم با چنین آدم فاسدی در خانه خود همنشین باشم. او را از من دور کن، حتی اگر او را به بهشت خدا هم ببرند، من عار دارم که با او باشم.
در این حال بر قلب عیسی (علیه السلام) خطاب شد: ای عیسی! بدان که آن مرد گناهکار، اکنون به عذر خواهی و توبه، به ما رو آورده و او را از آستان خود نخواهیم راند.
از جانب ما به مرد عابد بگو: اگر تو عار داری با او در بهشت همنشین شوی، راحت باش! این گناهکار به خاطر توبه از کارهایش به بهشت می‏رود؛ اما تو، به خاطر کبر و غروری که داری، اهل دوزخی(231)!







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0