حكايات موضوعي ، عجب و تکبر ، توفیق صبر و طاعت
حضرت ایوب (علیه السلام) پس از آنکه به مصیبت و آزمایشهای سخت گرفتار شد، گروهی به دیدار او رفتند.
آنان چون نزد آن حضرت نشستند، یکی از آنها گفت: ای پیامبر خدا! این بلا به سبب معصیتی است که تو مرتکب شدهای و آن را از دیگران پنهان نگه داشتهای. ما توقع داریم آن عمل زشت را بازگویی، تا ما خود را از آلودگی به آن دور داریم.
ایوب با تاثر خاطر از ماجرا به محراب رفت و به زاری گفت:
خداوندا! اگر مجلسی به محاکمه، مقدر میداشتی، در پیشگاه تو، حجت خود را ابراز میکردم.
ابری پدید آمد و پروردگار متعال در آن به تکلم در آمد که ای ایوب!
حجت خود را باز گو، که هم اکنون آن مجلسی که تمنا داشتی، آماده است.
ایوب عرض کرد: پروردگارا! تو خود میدانی که پیوسته در میان او امر تو دشوارترین آنها را انتخاب کرده و انجام دادهام و همواره به حمد و شکر و تسبیح تو اشتغال داشتهام. در این هنگام از ابر ندا آمد:
ای ایوب! با آنکه مردم در غفلت و بی خبری بودند، چه چیز سبب شد که تو در آن زمان به حمد و سپاس و عبادت میپرداختی؟ ای ایوب! مگر تو با بقیه مردمان چه تفاوتی داشتی، جز آنکه توفیق و لطف ما شامل حال تو گردید وگرنه تو نیز با این خلق غافل، هم سرشت بودی و به طور طبیعی تو نیز باید مانند آنان در غفلت خویش غوطه میخوردی.
ای ایوب! به چه سبب، تو در میان خلق گمراه و گناهکار در اندیشه ذکر خدا و تسبیح و تقدیس و عبودیت او شدی. آیا سببی جز دستگیری و مرحمت ما در کار بوده است؟ حال، کاری را که از ما و به توفیق ما بوده، بر ما منت میگذاری، این ماییم که شایسته منت گذاردن بر تو هستیم.
ایوب، بی درنگ، مشتی خاک از زمین بر گرفت و بر دهان خود افکند و عرض کرد: خداوندا! به هر عقابی که فرمایی سزاوارم و به هر مکافات که کنی مستحقم، آری، تو بودی که توفیق طاعت دادی و تویی ولی توفیق(225)!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
