حكايات موضوعي ، علم و دانش ، دانستن و مردن
فقیهی میگوید: وقتی شنیدم که حال ابوریحان وخیم است، به عیادتش رفتم. من احساس کردم که او در سکرات موت است؛ ولی هوشش به جا بود. در همان حال مرگ، چشمش را باز کرد و از من یک سؤال فقهی درباره ارث پرسید.
فقیه تعجب کرد، که وقت مردن، این چه سؤالی است، بنابراین به ابوریحان گفت: حالا وقت سؤال کردن این مسئله نیست.
ابوریحان گفت: من اگر بمیرم و بدانم بهتر است یا بمیرم و ندانم! من میدانم که میمیرم؛ ولی بدانم و بمیرم بهتر است.
فقیه میگوید: جوابش را دادم و از خانه بیرون آمدم؛ ولی هنوز به خانهام نرسیده بودم، که صدای شیون بلند شد و ابوریحان از دنیا رفت(249)!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..

موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد كل بازديدها : 640348 نفر
تعداد كل مطالب : 7556 مطلب
ساخت وبلاگ : 15 / 01 / 1394
آپديت : شنبه 25 مهر 1394