حكايات موضوعي ، محاسبه ، سلمان و ابوذر
روزی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سلمان فارسی و ابوذر، هر کدام درهمی داد. سلمان، درهم خود را در راه خدا انفاق کرد و به بینوایی بخشید؛ ولی ابوذر صرف مخارج خانواده خود کرد.
روز بعد، پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دستور داد آتشی افروختند و سنگی بر روی آن گذاردند، همین که سنگ گرم شد و حرارت شعلههای آتش، در دل آن اثر کرد، سلمان و ابوذر را فرا خواند و فرمود: هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را بدهید.
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: انفقت فی سبیل الله؛ در راه خدا انفاق کردم.
وقتی نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فرا گرفت. او از اینکه با پای برهنه، روی سنگ چگونگی خرج کردن یک درهم را توضیح بدهد، در حیرت بود.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از تو گذشتم؛ زیرا تاب گرمای این سنگ را نداری و حسابت طولانی میشود؛ ولی بدان! صحرای محشر از این سنگ، گرمتر است و تابش آفتاب قیامت، از شعلههای فروزان آتش، سوزانتر. سعی کن با حساب پاک و دامنی نیالوده به معصیت، وارد محشر شوی(316)!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
